۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

دستم می لرزه!
بارون می یاد!
من نیمه کارم! مثل یه اثر که نصفش کشیده نشده و شاید باید سر نقاش داد می زدن یا پولش تموم می شد و نصف وسایل خونش رو می فروخت تا بفهمه باید اثر رو تموم کنه و بفروشه!
حالم داغونه!
حالتی عصبی نیست که از کسی اثر گرفته باشه اما کسی هست که می تونه این حال رو خوب کنه! و این فلسفه ی نوشتنه! تعامل با کاغذ! اولین بار این جنون به مغز کدام دیوانه ای رسوخ کرده نمی دانم! ولی نوشته ی من از آن هم کمی عقب تر است!
مثل نقاشی بر دیوار غاری! گنگ و مبهم! من سر و ته در حال سقوط! با خطوطی ساده که نه علت می گوید و نه نجات!
به امیدی که ناظری بفهمد و تو می گویی کسی اینجا بوده! بیا به غار تنهایی من!
به کدام انگیزه!
حرکت انگیزه می خواهد و من ترس دارم! ترس تنها انگیره ی یک نوع حرکت است و آن فرار! تو از این نقش آرامش می گیری؟ لحظه ای خود را فراموش می کنی؟ نه عشق نمی خواهم! لحظه ای فراموشی!
گم شدن لای متنی که می دانی زنده موجودی نوشته! ببینی کجاست! حتما" باید مجلد باشد و عکس داشته باشد! نامش کتاب تا هزار برگش را بخوانی؟ که آه عمیق بود! آری اینها وقتی نخوانی همان نقش گنگ است بر دیواره ی غار!
سالها پیش آزموده ام! طلب را!
نه زیر این باران! باران نگاه!
بگذار باز بیازمایم!
بگذار تنهایی را با اشکی غیر از اشک خود پیوند زنم!
جون تو می گریم! سر فرصت برای خود!
بگذار یک بار برای کسی غیر از بگریم!
بگذار باور کنم! بگذار فرار نکنم!
تو دلیل زمزمه کن! از دنیا بگو! که تصویری مبهم است!
من اما شاید همیشه می دانستم!
که این رویاهای ترد خواهند شکست!
شاید باید باز بشکنم!
تو دنیای دیگری هستی!
تو یعنی تو!
تنها به صرف خواندن! و این از تنهایی من تا تنهایی تو پلی می زند!
پلی از جنس من!
نمی دانم تا کجاست! به تو می رسد یا نه!
زیر باران سوی تو می آیم!
سوی پلی دراز و گام بر می دارم!
محکم!
می خواهم!
تو را!
محکم!
در آغوش!
تو می گذری نمی دانم !
می خندی نمی دانم!
چه گامیست نمی دانم! برگشتی نیست! و قتی از تنهایی گام برداری به سویی!
من مجنونم!
باز!
مجنونی که این بار می داند خار های صحرا را و تنهایی پرتگاه های پرت را!
بگذار در این باران که چون اشک می ریزد باز بیازمایم!
آزموده را!
حرف می زنی!
تو یک گام به پیش نیامده ای!
می دانم!
بر نیمه ی این پل نیمه ساخته از جنس رنگین کمان پا می گذارم!
تو بلند شو!
هر ثانیه دیر تر بیشتر مرده ام!
آن گره دستان که لذت دارد سایه ی این رنگین کمان گره جسم و روح است!
دیوانگیست که تو راه نمی دهی و نمی بینی و رو می تابی و من از این جنس سخن بگویم انگار .....انگار در آغوش توام!
برای همه چیز تشکر!
برای همه محبتها!
من خنگ نیستم! رفیق نیستم باور کن!
تو اما جعبه ای بودی که درش را نگشودم!
چون هدیه ای!
چون یک تن سالم که نمیدانی چیست دران!
بگذار د نیا برای تو بگوید نه! نا امیدت کند!
من بذر تردیدم اما!
تو نمی دانی زیر باران آمدن چیست.....میدانی اگر فکر می کدم نمی دانی نمی آمدم! نقاب بزن!
کس دیگری شو! سرد! مهربانیهایت را من از یاد نمی برم!
هیچ نسیتم چنان که مجنون قصه ها در برابر لیلی! وتو می بینی که غلط دارم! املایی و انشایی!
من نیستم! دیگر من من نیستم! شکستم! همراه رویاهای تردم! لابلای آنها که من ترد بودم و مرد گریه نمی کند و .......

۷ نظر:

آرش گفت...

این غار تنهایی خیلی ورودی تنگی داره معمولن کسی واردش نمیشه و اگر بخواد وارد شه مجبوره
جرش بده!

يانوس گفت...

مي نشينم تا مه بيايد و پنهانم كند/نه چراغي از اين شب تشويش خواسته بودم/نه نامي كه بر كتيبه ي باد/تنها اي كاش تهور يك پرنده ي بي پر و بال در من بود/پرنده اي كه هرگز دو بهار كوتاه را/تنها در يكي آشيانه ي خاموش نزيسته بود
باري با اين همه، با اين همه بايد از خواب آن نقطه و تخيل اين خط بسته بگذرم.
راه ديگري اگر باقي ست، اين من و اين باران واژه ها.

ترانه گفت...

سلام
چند روز پیش امده بودم برات کامنت بذارم کامنتهات باز نمی شدن ... به حمدالله مشکل حالا رفع شده
راستی خوبی ؟؟ کم پیدایی ؟؟ نیستی ؟؟
می نینم که هنوز هم درگیری با عشق ... بذار بره خودتون راحت کن

ساقي گفت...

درود دوست من
وبلاگم بار ديگر فيلتر شد.
لطفا لينك آن را اصلاح كنيد.
ممنونم.
پاينده ايران.
مرگ بر ديكتاتور.
http://patriot-iran2.blogspot.com/

MAT گفت...

دوستان ممکنه کسی با نام من برای شما کامنتی بزاره و مشتی خزعبلات تحویلتون بده در همینجا اعلام برائت می کنم از بعضی از کامنتهای چرت و پرت و بی شرمانه ای که به نام بنده تموم میشه

MAT گفت...

کجایی آقا پسر؟!
دیگه تحویل نمیگیری؟ بیا پیشمون عزیز..شما کماکان از دوستان خوب بنده هستی و خواهی بود
مخلصم

نی ناش ناش گفت...

وقتی آدم خستس دیگه کاریش نمیشه کرد
وقتی کسی درد دلتو نمیدونه یا فکر میکنه میدونه کاریش نمیشه کرد
وقتی دلت میگیره و میدونی که ازچی گرفته بازم کاریش نمیشه کرد
وقتی برای یکی می میری دوسش داری تورو نمی بینه یا فکر میکنه نباید ببینه بازم کاریش نمیشه کرد
ای کاش برای همش میشد یک کاریش کرد