۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

برای تو می نویسم!
تو که دلت گرفتست!
و چنان خموشی که هیچ نگویی!
به نحوی درد مشترکمان را سعی می کنم فریاد زدن که من اگر بنشینم تو اگر بنشینی بسیجی همواره بسیج است و باک ساندیسش فول!

۸ نظر:

yahda گفت...

به به!
جنگلی گرامی
بابا نبودی یه مدت! بد جوری گرفته بودی و خموش!
بابا ساندیسشاون بد فول شده ها!
به داد برسید

yahda گفت...

البته؛ ساندیساشون

ساقی گفت...

باک ساندیس فول
سکه ی بهار آزادی در جیب
وامهای کلان در حساب بانکی
و در یک کلام
هلو هلو بپر تو گلو!
بههمین راحتی!
بریم عضو بسیج محل بشیم ما هم... تا
سهمیه ای چیزی واسه کنکور داشته باشیم و هرجا بریم بهمون کار بدن...

آرش گفت...

ولی انگار واقعن نشستیم.
چرا خبری نیست؟
ناراحتم

يانوس گفت...

اين ديگه چه وضعيه!! نمي شه نظر هم گذاشت. بلاخره امروز موفق شدم
درباره پست قبلي:می تونم بگم یکی از زیباترین متن هایی بود که این اواخر خوندم . به دلیل متفاوت بودنش.
خوب اول از همه اینکه من چون شامه ی خوبی دارم کلا از زباله ها خوشم نمی آد و بوها رو خوب تشخیص می دم و خودم رو درگیر زباله ها از هر نوعی اش نمی کنم.(بگذریم از اینکه تو فقط به یک نوع زباله اشاره کردی اون هم به خاطر دغدغه ای هست که به این موضوع خاص داری:)
شماره 1 و چیزی که گفتی یاد عشق های خنده دار میلان کوندار افتادم؛ داستان اولش. مواظب باش زیاد نقش بازی نکنی!
در مورد اینکه با هرکس مثل خودش رفتار کنی پس تو مثل همه ی کسانی هستی که با هاشون برخورد داری، یعنی تو می شی آیینه ی رفتار اون آدم ها !! هیچ وقت با آدم ها مثل خودشون رفتار نمی کنم چون دیگه اون آدم «من» نیستم.

من اگر بنشينم تو اگر بنشيني چه كسي برخيزد! سكوتي كه حاكمه الان از چيه؟سردرگمي؟عقب نشيني؟خفقان؟تسليم؟

سحر گفت...

درود...وبلاگ خوبیه اینجا..
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می خیزند

ساقی گفت...

تو هم که کم پیدا شدی...در وبلاگستان رو تخته کنیم بریم پی کارمون خیلی بهتره با این اوضاع...اَه!!!

ترانه گفت...

سلاممممممممممممممم
گل بود نیز به سبزه اراسته شد
از این ورا ... توی اسمونها دنبالتون می کشتیم توی دنیایی مجازی پیداتون کردیم !!!
خوبی ؟؟
ولا توی صندوقچه ی یک مشت ادم احمق است که با هم فکرهای احمق می کنند و تصیمات احمقانه می گیرند .