۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

گریه با سیگار


با سیگار نمی شه گریه کرد!
بغض رو می خوره!
در حالی که نمی خوره!
نمی دونم!
خواب دیشب توی ذهنم عبور می کنه
داشتم با یه دختری که هر چی فک می کنم یادم نمی یاد کی بود می رفتم که دیدم شقی کنار دیوار واستاده و تکیه داده به در یه مغازه!
همون شقی با همون چهره ی بیبی فیس! نا خود آگاه متوجهش شدم و رفتم سمتش!
حالش خوب نبود انگار چیزی زده باشه! نشست روی زمین!منم نشستم پیشش در گوشه تصویر داداشش ظاهر شد و دوربین خواب به سمتش چرخید و این جمله ی شقی که شهریار خیلی قدش بلنده با پسری که قد متوسطی داشت قابل تطبیق نبود!
پسری که چک و پوز بنگی ها رو داشت! چیزایی پیرامون گرفتنش گفت!
انگار می دونست چند وقته به شقی فکر می کنم!
خونشون اومد توی ذهنم و شقی خیلی فقیر بود! من به این جمله که باباش توی بازار تهران مغازه داره کمی فکر کردم! و مانتوی شقی رفت و تی شرت سفید زنانه با یه تصویری که یادم نیست موند! وجمله تبدیل شد به باباش توی بازار بزرگ کار می کنه! و هیکل گنده پدرش که زیر یه فرش بزرگ خم شد و مرد! و شقی یه ازدواج ناموفق داشت... و من توی خواب از گرفتنش جا زدم
... و دیگه با بوی نیکوتین سوخته و شکم خالی از صبحونه چیزی یادم نمیاد! جای یه بوسه از شقی گونم رو می سوزونه پایین میره و توی دو تا کفشام سرد می شه!
یاد لباسام می افتم
و موهای شونه نکردم که هر بیننده ای از جمله دختری که توی تاکسی نشسته بود رو به این مفهوم که من یه خرخون الدنگ هیچی ندونم می رسوند. وتو که شاید از کنارم رد شدی یا توی تاکسی بودی و دیدی که من کلم رو کردم توی یه کتاب کلفت و می خوام بکنم توش اما فضا نیست!
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش می دیدی که امشب ناله های زار، زاریهای من بینی!
کجایی ای دنیا که هر چه می کنم آلتم در تو فرو نمی رود!
چرا اینقدر شق و رقی ما از تو آلت خورده ایم یا تو از ما، که نیستم، همان من! تنها تر از ما که با بیست نفر که میک بزنند آلتم را ما نمی شوم! که فرو روفته این مایع روح ته کفشهایم و لگد می شود!
کجایی ای دنیا تابم دهی در پیچ و تابهای پر هوست! شاید سخت می گیرم!
شاید آسان!
شاید متوسط! وااااااااااااااااااای چرا خفه نمی میرم. دون می پاشم برایت که تا درون شرتم بروی و محال است که به در آیی بی حاصل و محصول! یا که فاعل و مفعول!
چرا نبودنم به تخمت نیست دنیا؟
چرا بی من می چرخی؟
چرا وقتی من در خودم قایمم و کله در برفم تو تند تر می چرخی؟
نکند می خواهی مرا به در اندازی که تنها تنها بچرخی!
شیشه های دودی دانشکده یا رفلکس من چه می دانم!
مانیتور های سیاه ال سی دی! که ای کاش ال اس دی بود که گاز می زدمش! که نباشم بر زمین! دستان خسته ام! وااااااااااااااااااااای در من خوره افتاده که بگو می دانی که نامش اسید است و مکیدنیست و آرش دهنت را گاییده که بیا بزن و تو می گویی آرامتر بچوق و پنجره را واکن!
طولانی شد نخوان!
گمشو!
ببخشید هتک حرمت شد!
بده بسوزانم و بریزم بر خاکسترش آب اکسیژنه ی پر حیات را جیز و ویز کند زیر اندامم! سکست را به من نکوب زنیکه!
جق می زنم!
تو هم بزن!
با غرورت و آبغرورت را در خود بریز که باز تولید کنی زباله سانان همرنگت را!
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ببوس!

بخواب!


خسته ام!

۱۴ نظر:

ترانه گفت...

سلام
فکر کردم از ما ناراحت شدی .
خوب ...
همیشه اوضاع این طوری نمی مونه.

مازیار گفت...

فیلسوف و نظریه پرداز معروف "رنه دکاردت" یه اظهار نظر تاریخی داره در مورد مطالب این چنینی ...
میفرماید که :

وا ... !

ال اس دی نزده ، اینچنین آهوی قلمت رو میتازانی ؟ یا زدی بالاخره ؟

ترانه گفت...

من و mat

MAT گفت...

اي بابا !!
من چي كارش كردم مگه ترانه؟!
من خيلي دوست دارم عرفان جان ..خراب تريپتم داداش . چيزي خواتسي بزني تنهايي نزني بيا پيش خودم .. هم پيك .. هم كام (!) هم لول، هم پايپ ، و ساير هم ها ..
مخلصيم برادر

ترانه گفت...

سلام
هیچی mat یک مسئله ای بود حل شد
توی همون وبلاگ حجم دانلودش هست قسمت زیر ویدیو را بخون اونجا برای دانلود هست .

ترانه گفت...

و اینکه من نمیتونم این طوری زندگی کنم ... ترجیح می دم با یک گل باشم ... البته خیلی هم دوستش دارم

MAT گفت...

والا من كه چيزي متوجه نشدم‌ !!
فقط يادمه عرفان گفت بيا برقسيم و دست به دست هم بديمو و اينا و در پي اش عكس العمل ترانه و من و مازيار !
حالا از اين ناراحت شدي؟

ساقی گفت...

درود بر شما
من عاشق نوشته های سرتا پا توهمم...
چقدر از این جمله ات خوشم اومد:
کجایی ای دنیا که هر چه می کنم آلتم در تو فرو نمی رود!
میدونی؟گاهی فکر میکنم که این که میگن "زندگی کردن" یعنی چی؟!ما داریم زندگی رومیکنیم یا اون ما رو؟!!!((چه دختر بی حیایی!!!))
به روزم...خوشحال میشم بیای...

ساقي گفت...

درودي ديگر بار!
شما درست ميگي...بلاگفا اصلاً قابل اعتماد نيست...كامنت دوني بلاگفا رو حذفيدم...وبلاگ شما رو هم لينكيدم!

آرش گفت...

کجایی ای دنیا که هر چه می کنم آلتم در تو فرو نمی رود!


فقط میتونم بگم دیوانه ام کردی
همین

eli گفت...

من خوندم
دوست نداشتم چون جمله های معترض به زور به هم چسبیدن
این بار بازی با کلماتتو دوست نداشتم
من خوندم و اونقدری هم که باید نفهمیدم.همین. فقط اعصاب نداری

ساقی گفت...

درود دوست عزیز
وبلاگم بار دیگر فیلتر شد. ممنون میشوم که لینک من را تصحیح فرمائید.
آدرس جدید:http://patriot-iran1.blogspot.com/
مرگ بر دیکتاتور
پاینده ایران

نی ناش ناش گفت...

چرا فرصتم ندادی تا خودم باشم
خودم از آنچه تودوست میداشتی بهتر بودم باید میدیدی که من معرکم
من قلبت را میخواستم همین
آنجا که پرده حیا بینمان حایل میشد تومرااحمق فرض میکردی یا شاید بازیگر نمیدانم
تورا ازدست دادم ولی ازتو به خودم رسیدم وازخودم به دوست داشتن
دیگرمطمئنم که هرگز جسمت را نمیخواهم نه اینکه ارزشمند نباشد حتما هست ولی همانطورکه میشود عاشق چشمان کسی شد من قلب مهربانت را دوست میدارم همیشه هرکجا که باشم .باشم ویا نباشم

نی ناش ناش گفت...

بازم خودمم نی ناش ناش
سلام .یادم میاد آخرین باری که باهم صحبت کردیم انقدرمصنوعی گفتی کسی که دوسش داری برگشته که فهمیدم ازمن خسته ای .همون لحظه تصمیم گرفتم هیچ وقت به کسی که دوسش دارم نزدیک نشم چون ازدستش میدم .حداقل قبلش خوشحال که بودم.چرا دیگه نمینویسی؟