۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

روز آزادی

می خواستم فیلم زیر کردن ماشین جمعیت رو بذارام ولی دیدم اونی که می خواد بخونه و فیلم رو ندیده بره تو ی گوگل سرچ کنه دانلود فیلم زیر کردن ماشین خیلی بهتره!
می خوام از روز آزادی بگم!
چیزی که دیشب اومد تو ذهنم و داغونم کرد!
روزی که همه ی ماشینا توی خیابون ایستادن و هیشکی برای رفتن به جایی عجله نداره!
ظبطا روشنه و مردم توی خیابونا می رقصن!
مردم به هم گل و شیرینی می دن!
کل خیابونا دیسکو شده!
اون روز بسیجیا کجا قایم شدن؟
به اون احمقای از همه چی بی خبرشون کار ندارم!
اما اونایی که از بی شرفی پی جون و ناموس و سرمایه این مملکت بودن همه رفتن روسیه و سوریه و لبنان و ونزوئلا و کومور و .... (چین خودش به قدر کافی نون خور داره!!!)
وااااای فک کن من جای در رفتن از مملکت می مونم همینجا درس می خونم!
واسه مملکت خودم کار می کنم! واااااااااااااوووو!ما می مونیم و فرار مغزها نمی کنیم اونا میرن و فرار سوسک ها می کنن!
همه بر می گردن ایران!
ابراهیم نبوی! گنجی! سازگارا....شاهین نجفی توی پارک دانشجو کنسرت میده!
سیاوش قمیشی و داریوش توی پارک ملت!
محسن نامجو توی دانشگاه تهران! جایی که خامنه ای می خوند می خونه امان از تو ای مقام معظم برتری...
وای خامنه ای از لبنان پیغام میده برمی گردم و ملت پای صحبتاش غش غش می خندن و تخمه می شکونن!
هیچ سایتی فیلتر نیست!
تو سری و روسری می ره کنار!
....
چی بگم!
به اینا فک کردین؟؟؟؟
فک کنین!
مردمی که همدیگه رو بغل می کنن!
نشریه های آزاد! خیابونای قفل شده و راننده تاکسی هایی که بالاخره حرفاشون شده واقعیت و دارن گریه می کنن! زندانی هایی که آزاد شدن! روی دوش مردم....
فکر کنید!
خیال کنید.....


۹ نظر:

MAT گفت...

نه ! به صراحت ميگم كه اصلا نيست .... يا اگر هم بود (به اون اعتقادم) كه بهش اعتقاد دارم مينوشتم كه برگرفته از فلان يا با الهام از فلان !![چشمک]
اگر هم تو فكر ميكني شبيه چيزي هست يا مشابهش هست اون رو به من نشون بده .
اين قضيه ساقي چيه ؟! يعني چي؟!

MAT گفت...

آه رفيق...برديم تو احساسات ناب 18 سالگي !!!
ازآرزوهاي منم هست كه يه كنسرت بروتال دث متال تو صحن آرامگاه حميني برگزار كنم !!! همه هدبنگ و شلنگ تخته ! بعدش ميرم بالاي گنبد، از اون بالا ميپرم تو جمعيت!!!

زنبور قرمز گفت...

سلام
شعر مال ما نبود جنگلی جان، ماله عزیز نسین بود، طنز نویس ترک اگار بشناسیش.
شعر فکر کنم واسه ما معنای شخصی داشت، می دونی دیگه خسته شدم، دیگه حالم به هم می خوره از نوشتن، همیشه دوست داشتم طنز بنویسم، در عین درد، اما باور کن دیگه الان نمی شه، با این حوادث عاشورا، دیگه اصلا می شه چیزی نوشت حتی در محکومیتش؟؟ ولش کن، شاید ما خیلی لوسیم.
خوش باشی

مازیار گفت...

باورت میشه که حتی فکر کردن بهش هم اشک شوق به چشمام میاره ؟
وای نابود شدم یعنی عمر ما قد میده همچین روزیو ببینیم ...
تصور میکنم ولی دیگه تصور کردنش خیلی سخت نیست ... پارسال اینموقع تصور کردنش سخت بود ولی الان یکم راحت تره ...
آزادی ... آزادی ... وای ...
کنسرتا رو بگو ...
یعنی میشه ؟!؟
عجب کشوری میشه ... پتانسیلش هست ... اونوقت دیگه کی میره دوبی و ترکیه ... یا حتا آمریکا !!

noah گفت...

ما به اون روز فک می کنیم.

ما میدونیم که اون روز خیلی نزدیک

نیست . ما می دونیم گه واسه اون روز

باید یه کارایی بکنیم.

ساقی گفت...

اشک ریختم از خواندن آزادی نامه ات جنگلی...اگر آن روز را ندیدم سلامم را به او برسان و بگو میدانست روزی می آیی...

آرش گفت...

خیلی منقلبم کردی
احساساتی نیستم ولی چشمام خیس شد
راستی چی میشه اگه نامجو بیاد دانشگاه تهران
خیلی خوبه کسی را که دوست داری بیاد تو دانشگاهت و چیزی رو که دوست داری بخونه

eli گفت...

فکر کن!!
چه ایرانی میشه

m-unknown گفت...

منم روز آزادی رو دوست دارم ولی اصلا دوست ندارم کسی از این خاک بره! دوست دارم همه باشن و همه به جای توهین و تحقیر، به هم احترام بذارن!