۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

دیوانگی (1) عصیان



نمی دونی چرا همیشه می بوسمت...نه؟
چون خرم!
که فکر می کنم تو خوبی
تو.....تو....نه! تو دیگر نه! بل مادرتو....
عادت شده برایت بوسه ها!
ترک می کنم مرض را بپا!
که واگیر دارد!
همچنان که واگیر داشت بی ارزشی در نگاه
دیدم که چه بی ارزشی چون گوشت
ساده بگم کم می یارم! به درک! پشیمون می شم! به ...م!
شخصیتم رو حفظ می کنم
خودم رو حفظ می کنم از همه بیماری هایی که در توست
نتوانستی ببینی
هیجان خواستن
را سرد بودی
پیش از آنکه خاموشم کنی رهایت کردم
دوست داشتی نرمه نرمه پس از اینکه چون سیگار کشیدیم زیر پا له کنی نه!؟!
بپا نچای! یخمک بی مزه من!


۲ نظر:

ترانه گفت...

جدی ؟
پس الان دارین دوره ی نقاهت می گذرونید
خوب اشکالی نداره .
این نشد یکی دیگه ...

eli گفت...

اینو مثل نامجو بخونیم؟البته اون که نمیخونه
داد میزنه مثل تو