چیزی که دیشب اومد تو ذهنم و داغونم کرد!
روزی که همه ی ماشینا توی خیابون ایستادن و هیشکی برای رفتن به جایی عجله نداره!
ظبطا روشنه و مردم توی خیابونا می رقصن!
مردم به هم گل و شیرینی می دن!
کل خیابونا دیسکو شده!
اون روز بسیجیا کجا قایم شدن؟
به اون احمقای از همه چی بی خبرشون کار ندارم!
اما اونایی که از بی شرفی پی جون و ناموس و سرمایه این مملکت بودن همه رفتن روسیه و سوریه و لبنان و ونزوئلا و کومور و .... (چین خودش به قدر کافی نون خور داره!!!)
وااااای فک کن من جای در رفتن از مملکت می مونم همینجا درس می خونم!
واسه مملکت خودم کار می کنم! واااااااااااااوووو!ما می مونیم و فرار مغزها نمی کنیم اونا میرن و فرار سوسک ها می کنن!
همه بر می گردن ایران!
ابراهیم نبوی! گنجی! سازگارا....شاهین نجفی توی پارک دانشجو کنسرت میده!
سیاوش قمیشی و داریوش توی پارک ملت!
محسن نامجو توی دانشگاه تهران! جایی که خامنه ای می خوند می خونه امان از تو ای مقام معظم برتری...
وای خامنه ای از لبنان پیغام میده برمی گردم و ملت پای صحبتاش غش غش می خندن و تخمه می شکونن!
هیچ سایتی فیلتر نیست!
تو سری و روسری می ره کنار!
....
چی بگم!
به اینا فک کردین؟؟؟؟
فک کنین!
مردمی که همدیگه رو بغل می کنن!
نشریه های آزاد! خیابونای قفل شده و راننده تاکسی هایی که بالاخره حرفاشون شده واقعیت و دارن گریه می کنن! زندانی هایی که آزاد شدن! روی دوش مردم....
فکر کنید!
خیال کنید.....